بوگوتا، شهر مهربانی
بوگوتا، شهر مهربانی
مردم اما بسیار بسیار خونگرم و مهربانند و بویژه با خارجیان، رفتاری دوستانه و صمیمانه دارند. اگر نشانی جایی را بپرسی یا از آنها در کاری یاری بخواهی، با روی باز و خندان، پاسخت میدهند. بیشک، مهربانی انسانهای این روی کرۀ خاکی سرگردان، مثالزدنی است و خون گرم مهماننوازی سرخپوستی در رگهای شهر جاری است. بارها و بارها، به دانشجویان یا دوستانم، شیرینیای تعارف کردهام. آن را برداشتهاند و چون تحفهای ایرانی است، آن را برای مادر، پدر، همسر، فرزند و یا دوستدختر یا دوستپسر خود برداشتهاند و خود از خوردن آن خودداری کردهاند. این سنت ایثار و ترجیح دوست بر خود، نه در شعار، که در عمل، بسیار زیبا و ستودنی است. وقتی به مهمانی میآیند، هنگام رفتن، حتماً در جمعکردن ظرفها و بردن آنها به آشپزخانه، صاحبخانه را همراهی میکنند. دانشجویان من برای هر کاری مثلاً خرید کامپیوتر یا شارژ سیستم اسکایپ و کارهای دیگری که در آغاز سفر، انجام آن برای ما دشوار است، آماده و مشتاق کمکند و مسئولانه تا به نتیجه نرسند، دست از کار بر نمیدارند.
وقتی دخترم نازنین را در مدرسهای اسپانیایی زبان ثبت نام میکردیم، دلهره داشتیم که مبادا نتواند با آنان دوست شود و ارتباط برقرار کند و غربت و بیهمزبانی، او را بیازارد؛ اما روز نخست که از مدرسه بازگشت، چندان معلمان و همکلاسیهایش، به او محبت کرده بودند که شگفتزده شدیم. چقدر آسمان بچهها پاک و بی ابر است و محافظهکاریها، غرورها، سوء تفاهمها و چرتکه انداختنهای محاسبهگرانۀ ما بزرگترها را در آن راهی نیست. در همان نخستین دیدار با او دوست شدند و به جمع کوچک و فرشتهگون خود راهش دادند. خوشبختانه با زبان انگلیسی توانستند روزهای اول آشنایی را سپری کنند. زبان لبخند و مهر البته بین المللی است.
هرجا که رفتم
لبخند، کندوی غریبی را عسل بود
تنها زبان زندۀ بینالملل بود.
دکتر بهادر باقری